آش مشکل گشا
خرگوش دم سیاه تو لونه ای کنار کوه و دره،اما کمی دورتر از بقیه خرگوش ها زندگی میکرد؛یه روز کوه ریزش کرد و یه عالمه سنگ سیاه قل خوردن و افتادن پشت پنجره ی لونه ی دم سیاه و اونجارو تاریک کردن؛موش کور همسایه که همیشه خونش تاریک بود گفت:"چه جالب!خونت مثل خونه ی من شده!"دم سیاه خواست چندتا از سنگهارو جابجا کنه اما زود خسته شد؛موش کور گفت:"تو که تنها نمیتونی!"او از سنگها رفت بالا و روی پشت بوم خونش وایساد و از دوستاش کمک خواست."آهای بیایید کمک"اما کسی صداشو نشنید؛موش کور دوباره اومدو گفت:"ولش کن.تو تنها نمیتونی،به تاریکی عادت میکنی!"اما خرگوش باهوش فکرکرد و فکرکرد تا اینکه یه فکر خوب به سرش زد؛یه عالمه دیگ آورد و پراز آب کرد؛سبزی و هویج رو توی آب ریخت...
دم سیاه میخواد با اینهمه دیگ چیکار کنه؟!به نظرتون چه فکری به سر این خرگوش باهوش زد؟!
هدف کتاب:عزیزان کندویی،در این داستان خیال انگیز نویسنده با بیانی ساده در تلاش است که به مخاطب خود بیاموزد با وجود بعضی افراد منفی نگر در اطرافمان ما میتوانیم با یک فکر خوب و آرامش و صبر بهترین راه حل را برای حل مشکلاتمان بیابیم.
گروه سنی:مناسب برای سنین ۴تا ۶سال میباشد.
- مشخصات محصول
- نظرات
هنوز نظری ثبت نشده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ثبت نظر