کندو
۰
سبد خرید

​​ارسال کتاب به سراسر دنیا

ارسال رایگان به تمام روستاها

دسته بندی کتاب ها

​​به دلیل نوسانی بودن قیمت ها در صورت مغایرت قیمت یا ناموجود بودن محصول از طرف کندو با شما تماس گرفته خواهد شد

خانه | محصولات | مشخصات محصول

معدن زغال سنگ کجاست؟

کد محصول: 9786007112250
۷۰,۰۰۰ تومان

پزشک، مهندس، خلبان، پلیس، معلم، بازیگر و فوتبالیست از شغل‌هایی هستند که معمولا همه‌ی کودکان با آن‌ها آشنایی دارند اما بعضی شغل‌ها هم هستند که هیچ وقت آرزوی کودکی‌هایمان نبوده‌اند، شغل‌هایی که با وجود سختی و اهمیت فراوانشان هیچ وقت از آن‌ها یادی نمی‌شود.

می‌خواهیم کتابی را به شما معرفی کنیم درباره ی کارگران معدن. کارگران معدن، بخشی از جامعه هستند که با وجود کار سخت و طاقت‌فرسا، همیشه فراموش می شوند. گویی کار در دل زمین و به دور از چشم دیگران، جایی که هیچ کس و هیچ چیز جز سنگ نیست، آنها را محکوم به فراموشی کرده است و تنها زمانی نامی و خبری از آنها می‌شنویم که حادثه‌ای دلخراش، صدای آنها را از دل زمین به گوش دیگران می‌رساند و خبر رسانه‌ها می‌شوند. محمدهادی محمدی، نویسنده‌ی کتاب «معدن زغال سنگ کجاست؟»، با این داستان ارزش کار و فداکاری این کارگران را به کودکان یادآوری می کند، زیرا یکی از هدف‌های ادبیات کودکان را پرورش حس همدلی در کودکان برای نزدیک کردن گروه‌های اجتماعی به یکدیگر می‌داند.

متن کتاب پر از تشبیهات زیبا و شاعرانه است و تصاویر هماهنگ با متن، در بخش‌هایی که ازعناصر طبیعت صحبت می شود، پر از رنگ و نور است و آنجا که از معدن صحبت می شود، فضای تاریک معدن را نشان می‌دهد.

داستان از صبحی شروع می‌شود که مهتاب، دختر بابا اکبر با سفره‌ای نان گرم و کاسه‌ای آش داغ راهی معدن زغال سنگ می‌شود. در راه از خروس و ستاره و نسیم و آب و آفتاب، نشانی معدن را می‌گیرد. آن‌ها به مهتاب نشانی جایی را می‌دهند که نه صدای خروس است، نه آب و آفتاب و نه ستاره و نسیم و گل! مهتاب از راهی باریک در میانه‌ی دشت به سوی معدن زغال سنگ می‌رود و در راه هر آنچه که در معدن نیست را در سفره‌اش می‌گذارد، بانگ خروس و ستاره، گیسویی از نسیم و خوشه‌ای از آفتاب و چند شاخه گل. از نیم‌روز خیلی گذشته است که معدن را پیدا می‌کند. نان گرم و آش گندم، بانگ خروس و ستاره و نسیم و آفتاب را به دست پدر می‌دهد و پدر هم هرچه در سفره است را با دوستان‌‍اش قسمت می‌کند.

در طول داستان، مهتاب، معدن را با نقل قول‌هایی از بابا اکبر توصیف می‌کند. جایی پر از صدا که گوش را آزار می‌دهد، تاریک است و سقف آن سنگ سیاه است، هوای آنجا سنگین است و هیچ وقت آفتاب را ندیده و… اما در پایان داستان، مهتاب درمی‌یابد که از کار کارگران معدن در این فضای سخت و تاریک است که دنیای ما پر از شادی و نور است.

افزودن به سبد خرید
  • مشخصات محصول
  • نظرات
سبد خرید

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش